شبی نه چندان خاطره انگیز که قرار بود خاطره انگیز باشد
نمی دونم شما متولد چه سالی هستید ولی اگر مثل من متولد دهه ی 60 باشید حتماً فیلم های کودکانه ی دوره ی ما یادتان هست. فیلم هایی که در دوره ی کودکی ما ساخته و اکران شد و بخش زیادی از خاطرات کودکی ما را ساخت. یکی از این فیلم ها "پاتال و آرزوهای کوچک" بود. فیلمی که هر چه قدر ببینم باز هم برایم لذت بخش و شیرین است. به تازگی این فیلم در برنامه ی اکران چند سینما از جمله سینما پردیس ملت قرار گرفته. جایتان خالی دیشب تصمیم گرفتیم با خانواده برای دیدن این فیلم به سینما پردیش ملت برویم. نمی دانم تا به حال گذارتان به این سینما افتاده یا نه ما که بار اولمان بود و از همه جا بی خبر گمان می کردیم ماشین رو در پارکینگ مجهز این مجموعه می گذاریم و شبی لذت بخش را با دیدن فیلمی زیبا می گذرانیم! ولی در همان ابتدا معلوم شد تصور کاملاً غلطی داشتیم. پارکینگ سینما پردیس ملت، پر شده بود . دیگر ظرفیت نداشت! با این که ما بلطی مان را رزو کرده بودیم ولی مثل این که برای کسی کوچکترین اهمیتی نداشت. دیگر دردسرتان ندهم. قید سینما رفتن رو زدیم و به قدم زدن در پارک نزدیک منزل قناعت کردیم.ولی هنوز حسرت دیدن یکی از بهترین فیلم های دوران کودکی ام باقی است...
تصمیم کبری رو گرفتم!
هو الحبیب
سلام بر وبلاگ خودم و همه ی خواننده های نداشته اش!
تصمیم کبری رو گرفتم. قراره زین پس روزی یه پست در این وبلاگ نصب گردد. به امید خدای عزوجل انشاالله.
و اما پست امروز...
یکشنبه ی این هفته در برنامه ی دیروز امروز فردا آقای(همون دریادار!) شمخانی که مهمان برنامه بود، صحبت هایی کرد که تبعاتش هنوز ادامه دارد. بیشترین انتقاد به ان قسمت از صحبت های ایشان وارد شده که فرموده اند جنگ را به این علت به پایان بردیم چون به مردم فشار آمده بود(مشخصاً هم روی استفاده ی عراق از سلاح شیمیایی تاکید کردند). منتقد اصلی صحبت ایشان هم دکتر حسن عباسی هستند که در حین برنامه تماس گرفتند و از ایشان پرسیدند بمب هسته ای که از سلاح شیمیایی مخرب تر است پس حالا هم ما باید از تهدیدهای غرب بترسیم و سازش کنیم؟ آقای شمخانی هم در جواب گفتند این دو اصلاً با هم قابل مقایسه نیستند. تا این جا خلاصه ای از صحبت های طرفی بود.
به نظرم آقای شمخانی کاسه ی داغ تر از آش شده اند(البته بوده اند! چون به قول خودشان مواضع شان با زمان جنگ تغییری نکرده) . یعنی در زمانی که امت حزب الله همیشه در صحنه بود و مردم خالصانه از جان و مالشان برای حفظ اسلام و کشورشان مایه می گذاشتند، می خواهم بدانم روی کدام اعتراض و روی کدام تحلیل و تفسیری فشار بر مردم را اندازه گرفته اند و به این نتیجه رسیده اند که مردم دیگر نمی توانند تحمل کنند؟! اگر قرار بر اندازه گیری فشار بر مردم باشد که زمان اول جنگ شرایط به مراتب سخت تر و دشوار تر از سال های 67 و 68 بود. البته آن زمان با دلاوری های مردم هنوز فتح های بزرگی مثل فتح خرمشهر را در دست نداشتیم تا در حوزه ی سیاست هم ابتکار عمل داشته باشیم.
و دیگر آن که من هم به کار بردن تعبیر "جام زهر" را از سوی امام خمینی (ره) بسیار معنادار می دانم. معنای آن هر چه زودتر آشکار خواهد شد انشاالله.
پی نوشت 1 : خبر بامزه ی امروز که کلی خنداندمان! بچه ها کلی تو گودر روش کامنت های بامزه زدند.
پی نوشت 2 : مانور سایبری ولایت آغاز شده و ما هم (تف تو ریا!) هستیم!
پی نوشت 3: کلی حرف برای زدن دارم ولی نمی گم! می خوام برم "طلا و مس" ببینم.
دل آرام گیرد به یاد خدا...
بعد چندوقت آمدن دوباره
بعد کلی وقت دارم این وبلاگ رو بروز می کنم .چرا؟ نمی دونم.
بعد از کش و قوس های فراوان بالاخره در این تاریخ ما در دانشگاه لم داده و در حال آپ کردن وبلاگ خودمان می باشیم.
فعلا که اول سال است و همه انرژیک در حال درس خواندن . باید دید آخر ترم چند نفر باقی می مانند.
آن قدر این گودر را باز نکردم که به مرز پکیدن رسید!
الآن همه +1000 است و من در حال دست و پا زدن برای صفر کردن . ولی مگر ممکن است؟ هرگز!
حداقل سه روز روزی دو ساعت باید بشینم تا صفر بشه
حقمه تا من باشم این همه فالوور نداشته باشم
یه چند روزی هم از فضای سیاسی دور بودم که واقعا لازم بود. پیشنهاد من به همه همینه که اگر می توانید از فضای سیاسی خودتان را دور کنید.( البته اگر می توانید)
زیاده عرضی نیست!
هر وقت حرف درست و حسابی برای گفتن داشتم دوباره آپ می کنم.
همین!(از این همین گفتن آخر بیزارم! ولی مد شده گفتم منم بذارم ملت بفهمن امل نیستیم!)
مناجات شعبانیه
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعائى اِذا دَعَوْتُکَ وَ ْسمَعْ
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و بشنو دعایم را هنگامى که تو را خوانم و بشنو
نِدائى اِذا نادَیْتُکَ وَ اَقْبِلْ عَلىَّ اِذا ناجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیکَ
صدایم را هر گاه تو را صدا زنم و رو به من کن هرگاه با تو راز گویم زیرا من به سوى تو گریختم و پیش رویت ایستادم
مُسْتَکیناً لَکَ مُتَضرِّعاً اِلَیْکَ راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابى
در حال بیچارگى و فروتنى به درگاهت و امیدوارم ثوابم را که در پیش تو است
وَ تَعْلَمُ ما فى نَفْسى وَ تَخْبُرُ حاجَتى وَ تَعْرِفُ ضَمیرى وَ لا یَخْفى عَلَیْکَ اَمْرُ مُنْقَلَبى وَ مَثْواىَ
و تو آنچه را من در دل دارم مى دانى و حاجتم را آگاهى و از نهادم باخبرى و سرانجام کار و سرمنزل من بر تو روشن است
وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقى واَتَفَوَّه ُبِهِ مِنْ طَلِبَتى وَ اَرْجُوهُ لِعاقِبَتى
و نیز آنچه را مى خواهم از گفتارم بدان لب گشایم و آن طلبى را که مى خواهم به زبان آرم و امید آنرا براى سرانجام کارم دارم
وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُکَ عَلَىَّ یا سَیِّدى فیما یَکُونُ مِنّى اِلى آخِرِ عُمْرى
اى آقاى من مقدّرات تو بر من جارى گشته در آنچه از من تا آخر عمر سر زند
مِنْ سَریرَتى وَ عَلانِیَتى وَ بِیَدِکَ لابِیَدِ غَیْرکَِ زِیادَتى وَ نَقْصى وَ نَفْعى وَ ضَرّى
چه از کارهاى پنهانم و چه آشکارم و بدست تو است نه به دست دیگرى کم و زیاد شدن و سود و زیان من
اِلهى اِنْحَرَمْتَنى فَمَن ْذَا الَّذى یَرْزُقُنى وَ اِنْ خَذَلْتَنى فَمَنْ ذَاالَّذى یَنْصُرُنى
خدایا اگر توام محروم کنى پس کیست که روزیم دهد و اگر تو خوارم کنى پس کیست که یاریم دهد
اِلهى اَعُوذُبِکَ مِنَ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ
خدایا پناه برم به تو از خشمت و فرو ریختن عذابت
اِلهى اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَاْهِل ٍلِرَحْمَتِکَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلىَّ بِفَضْلِ سِعَتِکَ
خدایا اگر من شایستگى رحمت تو را ندارم ولى تو شایسته آنى که از زیاده بخششت به من احسان کنى
اِلهى کَاَنّى بِنَفْسى واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ اَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلى عَلَیْکَ فَقُلْتَ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنى بِعَفْوِکَ
خدایا خود را چنان مى نگرم که گویا در برابرت ایستاده و آن توکل نیکویى که بر تو دارم بر سر من سایه افکنده و تو نیز آنچه را شایسته آنى درباره من فرموده و مرا در سراپرده عفو خویش پوشانده اى
اِلهى اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلى مِنْک َبِذلِکَ
خدایا اگر بگذرى پس کیست که از تو بدین کار سزاوارتر باشد
و َاِنْ کانَ قَدْ دَنا اَجَلى وَ لَمْ یُدْنِنى مِنْکَ عَمَلى فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتى
و اگر مرگم نزدیک شده و عملم مرا به تو نزدیک نکرده من به ناچار قرار مى دهم اقرار به گناه را وسیله خویش به درگاهت
اِلهى قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسى فِى النَّظَرِ لَها فَلَهَا الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها
خدایا من بر خویشتن ستم کردم در آن توجهى که بدان کردم پس واى بر او اگر نیامرزیش
اِلهى لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَىَّ اَیّامَ حَیوتى فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنّى فى مَماتى
خدایا پیوسته در دوران زندگى نیکى تو بر من مى رسد پس نیکیت را در هنگام مرگ نیز از من مگیر
اِلهى کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْن ِنَظَرِکَ لى بَعْدَ مَماتى وَ اَنْتَ لَمْ تُوَلِّنى اِلاّ الْجَمیلَ فى حَیوتى
خدایا من چگونه مأیوس شوم از اینکه پس از مرگ مورد حسن نظر تو واقع گردم در صورتى که در دوران زندگیم جز به نیکى سرپرستیم نکردى
اِلهى تَوَلَّ مِنْ اَمْرى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِکَ عَلى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ
خدایا سرپرستى کن کار مرا چنانچه تو شایسته آنى و توجه کن بر من به فضل خویش که همچون گنهکارى هستم که نادانیش سراپا او را فرا گرفته
اِلهى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْکَ فى الاُْخْرى
خدایا براستى تو گناهانى را در دنیا بر من پوشاندى که من به پوشاندن آنها در آخرت محتاج ترم
اِذْ لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصّالِحینَ
با اینکه آشکارش نکردى براى هیچیک از بندگان شایسته ات
فَلا تَفْضَحْنى یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى رُؤُسِ الاْشْهادِ
اى خدا پس در روز قیامت در برابر دیدگان مردم مرا رسوا مکن
اِلهى جُودُکَ بَسَطَ اََمَلى وَ عَفْوُکَ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلى
خدایا جود و بخششت آرزویم را گستاخ کرده و گذشت تو برتر است از عمل من
اِلهى فَسُرَّنى بِلِقاَّئِکَ یَوْمَ تَقْضى فیهِ بَیْنَ عِبادِکَ
خدایا مرا در آن روزى که میان بندگانت داورى کنى به دیدارت مسرور ساز
اِلهى اعْتِذارى اِلَیْکَ اِعْتِذارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرى یا اَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ اِلَیْهِ الْمُسیئُونَ
خدایا عذرخواهى من به درگاهت عذرخواهى کسى است که بى نیاز نشده از پذیرفتن عذرش پس عذر مرا بپذیر، اى بزرگوارترین کسى که گنهکاران به درگاهش معذرت خواهى کنند
اِلهى لاتَرُدَّ حاجَتى وَ لاتُخَیِّبْ طَمَعى وَ لاتَقْطَعْ مِنْکَ رَجاَّئى وَ اَمَلى
خدایا حاجتم را باز مگردان و طمعم را به نومیدى مکشان و امید و آرزویم را از درگاهت قطع مفرما
اِلهى لَوْ اَرَدْتَ هَوانى لَمْ تَهْدِنى وَ لَوْ اَرَدْتَ فَضیحَتى لَمْ تُعافِنى
خدایا اگر خوارى مرا خواسته بودى راهنمائیم نمى کردى و اگر رسوائیم را مى خواستى تندرستیم نمى دادى
اِلهى ما اَظُنُّکَ تَرُدُّنى فى حاجَةٍ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى طَلَبِها مِنْکَ
خدایا گمان ندارم که مرا بازگردانى در مورد حاجتى که عمر خویش را در خواستن آن از تو سپرى کردم
اِلهى فَلَکَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً داَّئِماً سَرْمَداً یَزیدُ وَ لا َبیدُ کَما تُحِبُّ و َتَرْضى
خدایا ستایش خاص توست ستایش ابدى جاویدان همیشگى که فزون شود ولى کم نگردد بدان نحو که دوست دارى و خوشنود شوى
اِلهى اِنْ اَخَذْتَنى بِجُرْمى اَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ اِنْ اَخَذْتَنى ِذُنُوبى اَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ
خدایا اگر مرا به جنایتم مأخوذ دارى من هم تو را به عفوت بگیرم و اگر به گناهم بگیرى من هم تو را به آمرزشت بگیرم
وَ اِنْ اَدْخَلْتَنىِ النّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّى اُحِبُّکَ
و اگر به دوزخم ببرى بدوزخیان اعلام مى کنم که من تو را دوست دارم
اِلهى اِنْ کانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِکَ عَمَلى فَقَدْ کَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِکَ اَمَلى
خدایا اگر عمل من در جنب اطاعت تو کوچک است ولى آرزویم در کنار امید تو بزرگ است
اِلهى کَیْفَ اَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْروماً وَ قَدْ کانَ حُسْنُ ظَنّى بِجُودِکَ اَنْ تَقْلِبَنى بِالنَّجاةِ مَرْحُوماً
خدایا چگونه من از پیش تو محروم برگردم با اینکه چنان حسن ظنى من به جود و بخششت داشتم که مرا مورد رحمت خویش قرار داده با نجات بازم خواهى گرداند
اِلهى وَ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ اَبْلَیْتُ شَبابى فى سَکْرَةِ التَّباعُدِ مِنْکَ
خدایا من عمرم را در حرص غفلت از تو سپرى کردم و جوانیم را در مستى دورى از تو از بین بردم و از اینرو
اِلهى فَلَمْ اَسْتَیْقِظْ اَیّامَ اغْتِرارى بِکَ وَرُکُونى اِلى سَبیلِ سَخَطِکَ
خدایا بیدار نشدم در آن روزگارى که به کرم تو مغرور بودم و به راه خشم تو متمایل گشته بودم
اِلهى وَ اَنَا عَبْدُکَ و َابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ اِلَیْکَ
خدایا من بنده تو و فرزند بنده توأم که در برابرت ایستاده و به وسیله کرم توبه درگاهت توسل جویم
اِلهى اَنَا عَبْدٌ اَتَنَصَّلُ اِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ اُواجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائى مِنْ نَظَرِکَ وَ اَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ اِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ
خدایا من بنده اى هستم که مى خواهم از آلودگى آنچه بدان با تو روبرو شدم از بى حیایى خودم در پیش روى تو خود را پاک سازم و از تو گذشت مى خواهم زیرا گذشت وصف شناساى کرم تو است
اِلهى لَمْ یَکُنْ لى حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ
خدایا من آن نیرویى که بتوانم بوسیله آن خود را از نافرمانیت منتقل سازم ندارم
اِلاّ فى وَقْتٍ اَیْقَظْتَنى لِمَحَبَّتِکَ وَ کَما اَرَدْتَ اَنْ اَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ
مگر در آن وقت که تو براى دوستیت بیدارم کنى و آن طور که خواهى باشم پس تو را سپاس گویم که مرا
بِاِدْخالى فى کَرَمِکَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ
در کرم خویش داخل کردى و دلم را از چرکیهاى بى خبرى و غفلت از خویش پاکیزه ساختى خدایا
اِلهى اُنْظُرْ اِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَ اْستَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَاَطاعَکَ
خدایا به من بنگر نگریستن کسى که او را خوانده اى و او پاسخت داده و به یارى خویش به کارش واداشته اى و فرمانبریت کرده
یا قَریبَاً لا یَبْعُدُ عَنِ المُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ
اى نزدیکى که دور نگردى از آن کس که بدو مغرور گشته و اى بخشنده اى که بخل نورزد از آنکس که امید نیکیش دارد
اِلهى هَبْ لى قَلْباً یُدْنیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْکَ صِدْقُه ُوَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ
خدایا دلى به من بده که اشتیاقش به تو موجب نزدیکیش به تو گردد و زبانى که صدق گفتارش به سوى تو بالا آید و نظر حقیقت بینى که همان حقیقتش او را به تو نزدیک گرداند
اِلهى إنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ اَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ
خدایا کسى که بوسیله تو شناخته شد گمنام نیست و کسى که به تو پناهنده شد خوار نیست و کسى که تو بسویش رو کنى بنده دیگرى نخواهد بود
اِلهى اِنَّ مَنِ نْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنیرٌ وَ اِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجیرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یا اِلهى
خدایا براستی هر کس به تو راه جوید راهش روشن است و هر که به تو پناه جوید پناه دارد و من اى خدا به تو پناه آورده ام
فَلا تُخَیِّبْ ظَنّى مِنْ رَحْمَتِکَ و َلا تَحْجُبْنى عَنْ رَاْفَتِکَ
پس گمانى را که به رحمتت دارم نومید مکن و از مهر خویش منعم مکن
اِلهى اَقِمْنى فى اَهْلِ وِلایَتِکَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ اِلهى
خدایا جاى مرا در میان دوستدارانت جاى آن دسته از ایشان قرار ده که امید افزایش دوستیت را دارند
اِلهى و َاَلْهِمْنى وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلى ذِکْرِکَ وَ هِمَّتى فى رَوْحِ نَجاحِ اَسْماَّئِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ
خدایا در دلم اندازه شیدایى و شیفتگى ذکر خود را پیاپى و همتم را در نشاط فیروز شدناسمائت و محل قدست قرار ده
اِلهى بِکَ عَلَیْکَ اِلاّ اَلْحَقْتَنى بِمَحَلِّ اَهْلِ طاعَتِکَ و َالْمَثْوَى الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ
خدایا به حق خودت بر خودت سوگند که مرا به محل فرمانبرداریت جایگاه شایسته اى از مقام خوشنودیت برسانى
فَاِنّى لا اَقْدِرُ لِنَفْسى دَفْعاً وَ لا اَمْلِکُ لَها نَفْعاً
زیرا که من قادر بر دفع چیزى از خود نیستم و مالک سودی هم برایش نیستم
اِلهى اَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنیبُ
خدایا من بنده ناتوان گنهکار تو و مملوک زارى و توبه کننده به درگاهت هستم
فَلا تَجْعَلْنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ
پس مرا در زمره کسانى که روى از آنها گرداندى و غفلتشان مانع از گذشت تو گشته قرارم مده
اِلهى هَبْ لى کَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاَّءِ نَظَرِها
خدایا بریدن کاملى از خلق بسوى خود به من عنایت کن و دیده هاى دلمان را به نور توجهشان
اِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ
به سوى خود روشن گردان تا دیده هاى دل پرده هاى نور را پاره کند و به مخزن اصلى
الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ
بزرگى و عظمت برسد و ارواح ما آویخته به عزت مقدست گردد
اِلهى وَاجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَناجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً
خدایا قرارم ده از کسانى که او را خواندى و پاسخت داد و در معرض توجه قرارش دادى و او در برابر جلال تو مدهوش گشت و از این رو در پنهانى با او به رازگویى پرداختى ولى آشکارا برایت کار کرد
اِلهى لَمْ اُسَلِّطْ عَلى حُسْنِ ظَنّى قُنُوطَ الاْیاسِ وَ لاَ انْقَطَعَ رَجاَّئى مِنْ جَمیلِ کَرَمِکَ
خدایا به خوش بینى من ناامیدى را مسلط مکن و امیدم را که به کرم نیکویت دارم قطع مکن
اِلهى اِنْ کانَتِ الْخَطایا قَدْ اَسْقَطَتْنى لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنّى بِحُسْنِ تَوَکُّلى عَلَیْکَ
خدایا اگر خطاهایم مرا از نظرت انداخته پس بدان اعتماد خوبى که به تو دارم از من درگذر
اِلهى اِنْ حَطَّتْنِى الذُّنُوبُ مِنْ مَکارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْیَقینُ اِلى کَرَمِ عَطْفِکَ
خدایا اگر گناهانم بواسطه بزرگواریهاى لطفت مرا بى مقدار ساخته ولى در عوض یقین به بزرگ توجه تو مرا هشیار کرده
الهى اِنْ اَنامَتْنِى الْغَفْلَةُ عَنِ الاِسْتْعِدادِ لِلِقاَّئِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلاَّئِکَ
خدایا اگر بى خبرى از آماده شدن براى دیدارت مرا به خواب فرو برده ولى در عوض معرفت به بزرگ نعمتهایت مرا بیدار کرده
اِلهى اِنْ دَعانى اِلَى النّارِ عَظیْمُ عِقابِکَ فَقَدْ دَعانى اِلَى الْجَنَّةِ جَزیلُ ثَوابِکَ
خدایا اگر بزرگ کیفرت مرا به دوزخ مى خواند ولى در مقابل پاداش فراوانت مرا به بهشت دعوت مى کند
اِلهى فَلَکَ اَسْئَلُ وَ اِلَیْکَ اَبْتَهِلُ وَ اَرْغَبُ و َاَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدایا پس از تو خواهم و بسوى تو زارى کنم و بگریم و از تو خواهم که درود فرستى بر محمد و آل محمد
وَ اَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ یُدیمُ ذِکَرَکَ و َلا ویَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لایَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لایَسْتَخِفُّ بِاَمْرِکَ
و مرا از کسانى قرارم دهى که پیوسته به یاد توأند و پیمانت را نمى شکنند و از شکر تو غافل نشوند و دستور تو را سبک نشمارند
اِلهى وَ اَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّکَ الاْبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً
خدایا برسان مرا به نور درخشان عزتت تا عارف به ذاتت باشم و از غیر تو روگردان باشم
وَ مِنْکَ خاَّئِفاً مُراقِباً یا ذَاالْجَلالِ و َالاِْکْرامِ و َصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ
و از تو ترسان و نگران باشم اى صاحب جلالت و بزرگوارى و درود خدا بر محمد
رَسُولِهِ وَ الِهِ الطّاهِرینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً.
پیامبرش و بر آل پاکش باد و سلام بسیار بر ایشان باد.
ایران دموکراسی داشت پیش از آن که ما آن را بگیریم
یادداشت بسیار جالب توجه یک روزنامه نگار آمریکایی و مقایسه ی دموکراسی در ایران و آمریکا:Iran Had a Democracy Before We Took It Away
از رادیو زمانه
ایرانیان نیازی ندارند یا نمیخواهند دربارهی آزادی و دولت برگزیدهی مردمی از ما درس بیاموزند. آنان مدت زمانی طولانی مبارزه برای آزادی را تجسم بخشیدهاند. این ما هستیم که نیازمندیم از آنان بیاموزیم. این «واشینگتن» بود که کودتای ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ شمسی) را تدارک دید تا دولت بهطورِ دموکراتیک برگزیدهی مردم، یعنی نخستین دولت دموکراتیک در خاورمیانه را سرنگون کند و شاهِ دستنشانده را بر اریکهی قدرت بنشاند.
«واشینگتن» بود که محمد مصدق نخستوزیر ـ مردی که به اندازهی کافی دلبستهی برقراری قانون و دموکراسی در کشور خود بود ـ را با اجبار نظامی ناگزیر ساخت باقیماندهی دوران زندگیاش را [ابتدا در زندان و سپس] در حصرِ خانگی بگذراند.
این ما بودیم که به مردم ایران رژیمِ فاسدِ شاه و پلیس مخفی (ساواکِ) سنگدل او و روحانیانِ واپسماندهای را عرضه کردیم که بعدها از مردابِ دیکتاتوری ایران سربرداشتند. ایرانیان میدانند که زمانی دموکراسی داشتند و این ما بودیم که آن را از آنان بهزور گرفتیم.
مشکلِ بنیادی خاورمیانه، اسلامِ فاسد و منحط نیست؛ مشکلِ اصلی همانا مسیحیت فاسد و منحط است. ما به جهان اسلام آزادی، دموکراسی و روشنگری هدیه ندادیم؛ خلاف آنها را عرضه کردیم. ما از مشت آهنین نیروی نظامی آمریکا برای جا دادن شرکتهای نفتی خود در عراق استفاده کردیم، افغانستان را به اشغال درآوردیم و مردمِ را متقاعد کردیم که منطقه را ترساندهایم و به اطاعت واداشتهایم.
در اسرائیل، از دولتی پشتیبانی کردهایم که جنایتهای جنگی فاحشی در لبنان و نوارِ غزه مرتکب شده است و هر روز بخشِ بزرگتری از سرزمین فلسطین را غارت میکند. ما در عراق، افغانستان، عربستان سعودی، ترکیه و کویت، شبکهی پایگاههای نظامی خود را که برخی از آنها به اندازهی شهری کوچکاند، برپا کردهایم و در کشورهای خلیج فارس، بحرین، قطر، عُمان و امارات متحدهی عربی، حق داشتن پایگاههای نظامی را برای خود محفوظ داشتهایم.
ما عملیات نظامی خود را تا ازبکستان، پاکستان، قرقیزستان، تاجیکستان، مصر، الجزایر و یمن توسعه دادهایم. و هیچ آدم سادهلوحی، احتمالاً بهجز خودمان، اصولاً باور ندارد که به این زودیها، قصد خروج از این کشورها را داشته باشیم.
بزرگترین مشکلِ خاورمیانه «ما» هستیم. از طریق بیرحمیها و خشونتهای خود، به خلق موجوداتی چون محمود احمدینژاد و اُسامه بن لادن کمک کردهایم و به آنان مشروعیت بخشیدهایم. هرچه در آن منطقه، به کجرویهای خود بیشتر ادامه بدهیم و بر سرِ مردم بیگناه بمبهای مختلف فرو بریزیم و سرزمینهای مسلمانان را غصب کنیم، در وجود این هیولاهای خلقشده، بازتابهای تصویری بدشکلِ خود را مشاهده میکنیم که روز به روز بیشتر تکثیر میشوند.
رینهولد نیبورِ دینشناس نوشته است: «احتمالاً بامعناترین ویژگی اخلاقی یک ملت تزویرِ اوست.» اما تزویرِ ما، هیچکس جز خودمان را فریب نمیدهد. این تزویر، خواه ناخواه، سرنگونی امپریالیستی و اقتصادی ما را تضمین خواهد کرد.
تاریخ ایرانِ امروز، تاریخ مردمی است که با استبداد در مبارزه بودهاند. این مستبدان تقریباً همواره از سوی قدرتهای خارجی حمایتِ نظامی و مالی شدهاند. این سرکوب و بدشکل وانمودن جنبشهای دموکراتیک مشروع که طی دههها ادامه داشته، سرانجام در انقلاب ۱۹۷۹ به نتیجه رسید و روحانیان ایرانی را به قدرت رساند و دورِ تراژیک دیگری را در زمینهی مقاومت ایرانیان برای رهایی از بند استبداد، رقم زد.
استیفن کینزر، مؤلف کتاب «تمام مردان شاه: کودتای آمریکایی و ریشههای آن در ایجاد ترور در خاورمیانه»، به من گفت: «ماجرای اصلی ایران طی دویست سال گذشته، تحقیرهای قدرتهای خارجی بوده است که این کشور را نه تنها به انقیاد خود درآوردند، بلکه دارایی آن را هم به غارت بردند. مدت زمانی طولانی، مرتکبان این جنایتها، انگلیسیها و روسها بودند. از سال ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ شمسی)، آمریکا این نقش جنایتکارانه را عهدهدار شد. آن سال، سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس دولت برگزیدهی مردمی را سرنگون کردند، دموکراسی ایران را پامال کردند و کشور را در مسیرِ دیکتاتوری سوق دادند.»
کینزر میگوید: «بعدها، در دههی ۱۹۸۰ (۱۳۶۰ شمسی)، آمریکا هنگام جنگ ایران و عراق، جانب صدام حسین را گرفت و تجهیزات نظامی و امکانات جاسوسی برای وی فراهم کرد و برای ارتش او موقعیتی پدید آورد که عراقیها توانستند صدها هزار تن از ایرانیان را از پای درآورند. با توجه به این ماجرا، اعتبار اخلاق آمریکا در مقام مروج دموکراسی در ایران، نزدیک به صفر است. بهویژه مضحک است چشماندازِ مردمی در واشینگتن که درخواست مداخله، آن هم بهنیابت از دموکراسی، در ایران را دارند و همین سال گذشته، خواهان بمباران ایران بودند. اگر آنان میتوانستند حرف خود را برای مداخلهی نظامی در ایران به کُرسی بنشانند، بسیاری از همین زنان و مردان جوانِ تظاهرکنندهی شجاع که این روزها به خیابانهای تهران ریختهاند، همینها که در رسانههای غربی، "قهرمانان دموکراسی" خوانده میشوند، امروزه دیگر زنده نبودند.»
واشینگتن از ضربهی از دست دادن ایران خود را بازنیافت؛ چیزی که سرویسهای جاسوسیِ ما هرگز تصورش را هم نمیکردند. سرنگونی شاه، آبروریزی گروگانگیری سفارت آمریکا در ایران، وصله پینه کردن پرزحمت و پیگیرانهی خردهریزهای نامهها و مدارک محرمانهی سفارت آمریکا برای برملا کردن نقش پست و در خورِ شماتت آن در زمینهی عقیم گذاشتن جنبشهای دموکراتیک در ایران و در منطقه، به دنیای خارج اجازه داد تا درون سیاه سیاست امپریالیستی آمریکا را نظاره کند.
واشینگتن از آن زمان به بعد، به شیطانی قلمداد کردن ایران اقدام کرده است. این کشور را مملکتی تصویر کرده است غیرِمنطقی و حتی وحشی، پر از افرادی بدوی، افراد متعصب مذهبی. اما ایرانیان آنچنان که این تظاهرات خیابانی نشان داد، در سالهای اخیر نشان دادهاند که در دفاع از دموکراسی از ما آمریکاییها خیلی شجاعترند.
ما کجا بودیم آن هنگام که کارگزاران حزب جمهوریخواه و دیوان عالی کشور در سال ۲۰۰۰، تمام سوابق قانونی را برای نشاندن جرج دبلیو بوش بر اریکهی ریاستِ جمهوری، با دزدیدن انتخابات آمریکا، زیر پا گذاشتند؟ آیا دهها هزار تن از ما آمریکاییها میدانهای شهرهای بزرگ را برای تقبیح این کلاهبرداری فریبکارانه پر کردیم؟
آیا هر روز از پی روزِ دیگر، برای درخواست شفافیت و پاسخگویی به پرسشهای فرایند انتخاباتی خود بسیج شدیم؟ آیا با همان شهامت و سرسختی ایرانیان، به مقابله و دادخواست برخاستیم؟ آیا اَلگور،کاندیدای ریاست جمهوری از حزب دموکرات در آن دوره در رقابت با جرج بوش، همان کاری را کرد که میرحسین موسوی در ایران انجام داده است؟ آیا قدرت برگزیدگان صاحبقدرت را به مبارزه طلبید و بازشماری آراء را با به خطر انداختنِ جان خود، خواهان شد؟
متن انگلیسیفیس بوک فارسی
ماجرای دوست من و دوست شیخ
این مطلب که میخوانید طنز نیست. شوخی هم نیست. یعنی من حاضرم قسم بخورم که این یک مطلب کاملاً جدی است. اصلش قرار بود مطلب امروز در یک ستون دیگر کار شود ولی از آنجا که چندی است از این ستون به آن ستون دیگر فرج نیست، قرار شد در همین ستون کار شود. من باز هم تاکید میکنم مطلب زیر که حالت محاورهای دارد واقعیت داشته و عیناً اتفاق افتاده.
القصه! ما یک دوستی داریم که این دوست ما با یکی از دوستان شیخ اصلاحات دوست است. از طرفی ما در تهران یک خیابان داریم به اسم «دیباجی» که از تقاطع صدر به بالا میشود دیباجی شمالی و از تقاطع صدر به پایین میشود دیباجی جنوبی. آن دوست ما با دوست شیخ اصلاحات و ایشان با شیخ در محله دیباجی شمالی یا حالا همسایه بود. [این مطلب کاملا جدی است، حاضرم قسم بخورم!] دوست ما با زبان خودش از دوست شیخ شنیده که اگر کروبی در هر صندوق، حداقل
20 رای میآورد کلا میشد چیزی نزدیک
به یک میلیون، پس حتما تقلب شده است!
بعد دوست ما از دوست شیخ میپرسد: از کجا معلوم کروبی در هر صندوق 20 تا رای داشته؟ این عدد 20 اصلا از کجا آمده؟ یعنی در صندوق یک روستای 200 نفری، کروبی 20 رای داشته و در یک محله 20 هزار نفری هم باز 20 تا!! بعد [از اینجا به بعد هم شوخی نمیکنم] این دوست ما گفته: در همین محله دیباجی، الیگودرز را نمیگویم که کروبی کمی تا قسمتی از عمرش را آنجا بوده، شیخ اصلاحات از مجموع حدود 2500 رای 10 رای هم نیاورده! [10 از 20، 10 عدد کمتر دارد!!] بعد دوست من به دوست کروبی گفته: شیخ اصلاحات در محله زندگی خودش بگو اصلاً10 رای آورده، چطور ممکن است در هر صندوق حداقل 20رای داشته باشد؟
بعد دوست کروبی به دوست من جواب داده: کروبی چون آنجا زندگی میکرد و مردم از نزدیک میدیدندش، به خاطر همین کم رای آورده!! [ما را باش که با چه کسانی زندگی میکنیم!] بعد دومرتبه دوست من به دوست شیخ اصلاحات میگه: در محله دیباجی (نه الیگودرز) که کروبی یک عمر در آن محل زندگی کرده، فقط 10 رای آورده، رئیس ستاد انتخابات کروبی هم که به موسوی رای داده، 90 درصد اعضای «روزنامه چیز ملی» هم که به میرحسین رای دادند، آرای باطله هم که از آرای کروبی بیشتر بوده ... چندی قبل هم یکی دیگر از دوستان کروبی به دوست دیگر ما گفته بود ما فقط تو شهرستانها 500 هزار تا شام و نهار دادیم، چطور حاجآقا 300 هزار تا رای آورده [دلیل را نگاه کن!] ... شیخ هم با این دوستانش!
صفحه 3 روزنامه ی وطن امروز
کاریکاتور امروز ایران دیلی
اي واي بر اسيري کز ياد رفته باشد
اي واي بر اسيري کز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد صياد رفته باشد
آه از دمي که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صداي تيشه از بيستون نيامد
شايد به خواب شيرين، فرهاد رفته باشد
خونش به تيغ حسرت يا رب حلال بادا
صيدي که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکي سازم خبر دلت را
وقتي که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسيري کز گرد دام زلفت؟
با صد اميدواري ناشاد رفته باشد
شادم که از رقيبان دامن کشان گذشتي
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزين " است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
حزين لاهيجي
آخرین نامه ی رضایی به شورای نگهبان + تحلیلات ما
نامه ی رضایی :
حضرت آیت الله جنتی
دبیر محترم شورای نگهبان
با سلام و احترام؛
بدواً لازم میدانم تمدید مهلت رسیدگی به شکایات انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری که از پیشنهادات قبلی اینجانب بود، تشکر کنم.
اظهارات سخنگوی شورای محترم نگهبان در بخش خبری ساعت 21 سیما در مورخ جمعه 5/4/88 مبنی بر تصمیم آن شورای محترم در تشکیل هیئت ویژه رسیدگی به شکایات نامزدهای انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، هرچند اعلام آن دیرهنگام بود ولی اقدامی پسندیده است که این جانب از آن استقبال کرده و نماینده خود را مشروط به حضور دیگران در آن شرکت می دهم.
بدیهی است هیئت ویژه با حضور نمایندگان همه کاندیداها و بررسی جامع همه شکایات و اعتراضات میتواند راه برون رفت مناسبی از وضع موجود باشد.
امید است، حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای کروبی و جناب آقای مهندس موسوی نیز با مشارکت و معرفی نماینده خود به هیات ویژه در جهت رفع ابهامات و شبهات انتخابات و ایفای حقوق ملت، فرصت بوجود آمده را مغتنم شمارند، چرا که پیگیری فردی هرچند که ممکن است برای احقاق حقوق فردی موثر باشد اما نمیتواند جامعیت لازم جهت ایفای حقوق همه ملت را در بر داشته باشد و به همین دلیل بود که اینجانب از پیگیری شکایات قبلی صرف نظر کرده بودم.
و من الله توفیق
محسن رضایی
خبر از : تابناک
توضیح: تاکیدات از ما است
تحلیلات ما :
1. آقای رضایی تلویحا اشاره دارد که شورای نگهبان حالا که پیشنهاد ما را پذیرفته ای بیا و آرای ما را هم همان گونه که ما پیشنهاد می دهیم بپذیر!
2. ساعت 21 برای برادر محسن دیرهنگام است و ایشان در این ساعت بعد از طی کردن پروسه ی "جیش بوس لالا" در خواب نازی به سر می برند.
3. پیگیری فردی فقط به درد فرد می خورد نه جامعه . یعنی تیم ورک(team work) هم در این جا کاربرد دارد. یا به عبارت بهتر برادر محسن با صدا زدن دار و دسته ی حاج آقا کمک طلبیده و جهت ایفای حقوق همه ی ملت ترجیح داده 3 نفری روی سر شورای نگهبان خراب بشود بلکه یه چیزی هم گیر حاج آقا بیاد!
4. و در انتها ما از برادر محسن یاد می گیریم اگر تنها بودیم انصراف می دهیم و می گوییم برای حفظ مصالح نظام رفتم کنار ولی اگر بر و بچز حاج آقا اینا بغل دستمون بودن مثل شیر ( بلکه هم یه چیزی گنده تر!) برای ایفای حقوق ملت می ایستیم.
نتیجه ی اخلاقی: تیم ورک رو بچسب!