ایران دموکراسی داشت پیش از آن که ما آن را بگیریم

یادداشت بسیار جالب توجه یک روزنامه نگار آمریکایی و مقایسه ی دموکراسی در ایران و آمریکا:

Iran Had a Democracy Before We Took It Away


از رادیو زمانه

ایرانیان نیازی ندارند یا نمی‌خواهند درباره‌ی آزادی و دولت برگزیده‌ی مردمی از ما درس بیاموزند. آنان مدت زمانی طولانی مبارزه برای آزادی را تجسم بخشیده‌اند. این ما هستیم که نیازمندیم از آنان بیاموزیم. این «واشینگتن» بود که کودتای ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ شمسی) را تدارک دید تا دولت به‌طورِ دموکراتیک برگزیده‌ی مردم، یعنی نخستین دولت دموکراتیک در خاورمیانه را سرنگون کند و شاهِ دست‌نشانده را بر اریکه‌ی قدرت بنشاند.

«واشینگتن» بود که محمد مصدق نخست‌وزیر ـ مردی که به اندازه‌ی کافی دلبسته‌ی برقراری قانون و دموکراسی در کشور خود بود ـ را با اجبار نظامی ناگزیر ساخت باقی‌مانده‌ی دوران زندگی‌اش را [ابتدا در زندان و سپس] در حصرِ خانگی بگذراند.

این ما بودیم که به مردم ایران رژیمِ فاسدِ شاه و پلیس مخفی (ساواکِ) سنگدل او و روحانیانِ واپس‌مانده‌ای را عرضه کردیم که بعدها از مردابِ دیکتاتوری ایران سربرداشتند. ایرانیان می‌دانند که زمانی دموکراسی داشتند و این ما بودیم که آن را از آنان به‌زور گرفتیم.

مشکلِ بنیادی خاورمیانه، اسلامِ فاسد و منحط نیست؛ مشکلِ اصلی همانا مسیحیت فاسد و منحط است. ما به جهان اسلام آزادی، دموکراسی و روشنگری هدیه ندادیم؛ خلاف آن‌ها را عرضه کردیم. ما از مشت آهنین نیروی نظامی آمریکا برای جا دادن شرکت‌های نفتی خود در عراق استفاده کردیم، افغانستان را به اشغال درآوردیم و مردمِ را متقاعد کردیم که منطقه را ترسانده‌ایم و به اطاعت واداشته‌ایم.

در اسرائیل، از دولتی پشتیبانی کرده‌ایم که جنایت‌های جنگی فاحشی در لبنان و نوارِ غزه مرتکب شده است و هر روز بخشِ بزرگ‌تری از سرزمین فلسطین را غارت می‌کند. ما در عراق، افغانستان، عربستان سعودی، ترکیه و کویت، شبکه‌ی پایگاه‌های نظامی خود را که برخی از آن‌ها به اندازه‌ی شهری کوچک‌اند، برپا کرده‌ایم و در کشورهای خلیج فارس، بحرین، قطر، عُمان و امارات متحده‌ی عربی، حق داشتن پایگاه‌های نظامی را برای خود محفوظ داشته‌ایم.

ما عملیات نظامی خود را تا ازبکستان، پاکستان، قرقیزستان، تاجیکستان، مصر، الجزایر و یمن توسعه داده‌ایم. و هیچ آدم ساده‌لوحی، احتمالاً به‌جز خودمان، اصولاً باور ندارد که به این زودی‌ها، قصد خروج از این کشورها را داشته باشیم.

بزرگ‌ترین مشکلِ خاورمیانه «ما» هستیم. از طریق بی‌رحمی‌ها و خشونت‌های خود، به خلق موجوداتی چون محمود احمدی‌نژاد و اُسامه بن لادن کمک کرده‌ایم و به آنان مشروعیت بخشیده‌ایم. هرچه در آن منطقه، به کج‌روی‌های خود بیش‌تر ادامه بدهیم و بر سرِ مردم بی‌گناه بمب‌های مختلف فرو بریزیم و سرزمین‌های مسلمانان را غصب کنیم، در وجود این هیولاهای خلق‌شده، بازتاب‌های تصویری بدشکلِ خود را مشاهده می‌کنیم که روز به روز بیش‌تر تکثیر می‌شوند.


رینهولد نیبورِ دین‌شناس نوشته است: «احتمالاً بامعناترین ویژگی اخلاقی یک ملت تزویرِ اوست.» اما تزویرِ ما، هیچ‌کس جز خودمان را فریب نمی‌دهد. این تزویر، خواه ناخواه، سرنگونی امپریالیستی و اقتصادی ما را تضمین خواهد کرد.

تاریخ ایرانِ امروز، تاریخ مردمی است که با استبداد در مبارزه بوده‌اند. این مستبدان تقریباً همواره از سوی قدرت‌های خارجی حمایتِ نظامی و مالی شده‌اند. این سرکوب و بدشکل وانمودن جنبش‌های دموکراتیک مشروع که طی دهه‌ها ادامه داشته، سرانجام در انقلاب ۱۹۷۹ به نتیجه رسید و روحانیان ایرانی را به قدرت رساند و دورِ تراژیک دیگری را در زمینه‌ی مقاومت ایرانیان برای رهایی از بند استبداد، رقم زد.

استیفن کینزر، مؤلف کتاب «تمام مردان شاه: کودتای آمریکایی و ریشه‌های آن در ایجاد ترور در خاورمیانه»، به من گفت: «ماجرای اصلی ایران طی دویست سال گذشته، تحقیرهای قدرت‌های خارجی بوده است که این کشور را نه تنها به انقیاد خود درآوردند، بلکه دارایی آن را هم به غارت بردند. مدت زمانی طولانی، مرتکبان این جنایت‌ها، انگلیسی‌ها و روس‌ها بودند. از سال ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ شمسی)، آمریکا این نقش جنایتکارانه را عهده‌دار شد. آن سال، سرویس‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس دولت برگزیده‌ی مردمی را سرنگون کردند، دموکراسی ایران را پامال کردند و کشور را در مسیرِ دیکتاتوری سوق دادند.»

کینزر می‌گوید: «بعدها، در دهه‌ی ۱۹۸۰ (۱۳۶۰ شمسی)، آمریکا هنگام جنگ ایران و عراق، جانب صدام حسین را گرفت و تجهیزات نظامی و امکانات جاسوسی برای وی فراهم کرد و برای ارتش او موقعیتی پدید آورد که عراقی‌ها توانستند صدها هزار تن از ایرانیان را از پای درآورند. با توجه به این ماجرا، اعتبار اخلاق آمریکا در مقام مروج دموکراسی در ایران، نزدیک به صفر است. به‌ویژه مضحک است چشم‌اندازِ مردمی در واشینگتن که درخواست مداخله، آن هم به‌نیابت از دموکراسی، در ایران را دارند و همین سال گذشته، خواهان بمباران ایران بودند. اگر آنان می‌توانستند حرف خود را برای مداخله‌ی نظامی در ایران به کُرسی بنشانند، بسیاری از همین زنان و مردان جوانِ تظاهرکننده‌ی شجاع که این روزها به خیابان‌های تهران ریخته‌اند، همین‌ها که در رسانه‌های غربی، "قهرمانان دموکراسی" خوانده می‌شوند، امروزه دیگر زنده نبودند.»

واشینگتن از ضربه‌ی از دست دادن ایران خود را بازنیافت؛ چیزی که سرویس‌های جاسوسیِ ما هرگز تصورش را هم نمی‌کردند. سرنگونی شاه، آبروریزی گروگان‌گیری سفارت آمریکا در ایران، وصله پینه کردن پرزحمت و پیگیرانه‌ی خرده‌ریزهای نامه‌ها و مدارک محرمانه‌ی سفارت آمریکا برای برملا کردن نقش پست و در خورِ شماتت آن در زمینه‌ی عقیم گذاشتن جنبش‌های دموکراتیک در ایران و در منطقه، به دنیای خارج اجازه داد تا درون سیاه سیاست امپریالیستی آمریکا را نظاره کند.

واشینگتن از آن زمان به بعد، به شیطانی قلمداد کردن ایران اقدام کرده است. این کشور را مملکتی تصویر کرده است غیرِمنطقی و حتی وحشی، پر از افرادی بدوی، افراد متعصب مذهبی. اما ایرانیان آن‌چنان که این تظاهرات خیابانی نشان داد، در سال‌های اخیر نشان داده‌اند که در دفاع از دموکراسی از ما آمریکایی‌ها خیلی شجاع‌ترند.

ما کجا بودیم آن هنگام که کارگزاران حزب جمهوری‌خواه و دیوان عالی کشور در سال ۲۰۰۰، تمام سوابق قانونی را برای نشاندن جرج دبلیو بوش بر اریکه‌ی ریاستِ جمهوری، با دزدیدن انتخابات آمریکا، زیر پا گذاشتند؟ آیا ده‌ها هزار تن از ما آمریکایی‌ها میدان‌های شهرهای بزرگ را برای تقبیح این کلاه‌برداری فریبکارانه پر کردیم؟

آیا هر روز از پی روزِ دیگر، برای درخواست شفافیت و پاسخ‌گویی به پرسش‌های فرایند انتخاباتی خود بسیج شدیم؟ آیا با همان شهامت و سرسختی ایرانیان، به مقابله و دادخواست برخاستیم؟ آیا اَل‌گور،کاندیدای ریاست جمهوری از حزب دموکرات در آن دوره در رقابت با جرج بوش، همان کاری را کرد که میرحسین موسوی در ایران انجام داده است؟ آیا قدرت برگزیدگان صاحب‌قدرت را به مبارزه طلبید و بازشماری آراء را با به خطر انداختنِ جان خود، خواهان شد؟

متن انگلیسی







فیس بوک فارسی

فیس بوک (facebook) هم فارسی شد.





ماجرای دوست من و دوست شیخ

ماجرای دوست من و دوست شیخ

این مطلب که می‌خوانید طنز نیست. شوخی هم نیست. یعنی من حاضرم قسم بخورم که این یک مطلب کاملاً جدی است. اصلش قرار بود مطلب امروز در یک ستون دیگر کار شود ولی از آنجا که چندی است از این ستون به آن ستون دیگر فرج نیست، قرار شد در همین ستون کار شود. من باز هم تاکید می‌کنم مطلب زیر که حالت محاوره‌ای دارد واقعیت داشته و عیناً اتفاق افتاده.
القصه! ما یک دوستی داریم که این دوست ما با یکی از دوستان شیخ اصلاحات دوست است. از طرفی ما در تهران یک خیابان داریم به اسم «دیباجی» که از تقاطع صدر به بالا می‌شود‌ دیباجی شمالی و از تقاطع صدر به پایین می‌شود دیباجی جنوبی. آن دوست ما با دوست شیخ اصلاحات و ایشان با شیخ در محله دیباجی شمالی یا حالا همسایه بود. [این مطلب کاملا جدی است، حاضرم قسم بخورم!] دوست ما با زبان خودش از دوست شیخ شنیده که اگر کروبی در هر صندوق، حداقل
20 رای می‌آورد کلا می‌شد چیزی نزدیک
به یک میلیون، پس حتما تقلب شده است!
بعد دوست‌ ما از دوست شیخ می‌پرسد: از کجا معلوم کروبی در هر صندوق 20 تا رای داشته؟ این عدد 20 اصلا از کجا آمده؟ یعنی در صندوق یک روستای 200 نفری، کروبی 20 رای داشته و در یک محله 20 هزار نفری هم باز 20 تا!! بعد [از اینجا به بعد هم شوخی نمی‌کنم] این دوست ما گفته: در همین محله دیباجی، الیگودرز را نمی‌گویم‌ که کروبی کمی تا قسمتی از عمرش را آنجا بوده، شیخ اصلاحات از مجموع حدود 2500 رای 10 رای هم نیاورده! [10 از 20، 10 عدد کمتر دارد!!] بعد دوست من به دوست کروبی گفته: شیخ اصلاحات در محله زندگی خودش بگو اصلاً10 رای آورده، چطور ممکن است در هر صندوق حداقل 20‌رای داشته باشد؟
بعد دوست کروبی به دوست من جواب داده: کروبی چون آنجا زندگی می‌کرد و مردم از نزدیک می‌دیدندش، به خاطر همین کم رای آورده!! [ما را باش که با چه کسانی زندگی می‌کنیم!] بعد دومرتبه دوست من به دوست شیخ اصلاحات میگه: در محله دیباجی (نه الیگودرز) که کروبی یک عمر در آن محل زندگی کرده، فقط 10 رای آورده، رئیس ستاد انتخابات کروبی هم که به موسوی رای داده، 90 درصد اعضای «روزنامه چیز ملی» هم که به میرحسین رای دادند، آرای باطله هم که از آرای کروبی بیشتر بوده ... چندی قبل هم یکی دیگر از دوستان کروبی به دوست دیگر ما گفته بود ما فقط تو شهرستان‌ها 500 هزار تا شام و نهار دادیم، چطور حاج‌آقا 300 هزار تا رای آورده [دلیل را نگاه کن!] ... شیخ هم با این دوستانش!

صفحه 3 روزنامه ی وطن امروز






کاریکاتور امروز ایران دیلی









اي واي بر اسيري کز ياد رفته باشد

اي واي بر اسيري کز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد صياد رفته باشد

آه از دمي که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صداي تيشه از بيستون نيامد
شايد به خواب شيرين، فرهاد رفته باشد

خونش به تيغ حسرت يا رب حلال بادا
صيدي که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکي سازم خبر دلت را
وقتي که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسيري کز گرد دام زلفت؟
با صد اميدواري ناشاد رفته باشد

شادم که از رقيبان دامن کشان گذشتي
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

پرشور از "حزين " است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

حزين لاهيجي






آخرین نامه ی رضایی به شورای نگهبان + تحلیلات ما

نامه ی رضایی :

حضرت آیت الله جنتی
دبیر محترم شورای نگهبان
با سلام و احترام؛

بدواً لازم می‏دانم تمدید مهلت رسیدگی به شکایات انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری که از پیشنهادات قبلی اینجانب بود، تشکر کنم.

اظهارات سخنگوی شورای محترم نگهبان در بخش خبری ساعت 21 سیما در مورخ جمعه 5/4/88 مبنی بر تصمیم آن شورای محترم در تشکیل هیئت ویژه رسیدگی به شکایات نامزدهای انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، هرچند اعلام آن دیرهنگام بود ولی اقدامی پسندیده است که این جانب از آن استقبال کرده و نماینده خود را مشروط به حضور دیگران در آن شرکت می دهم.

بدیهی است هیئت ویژه با حضور نمایندگان همه کاندیداها و بررسی جامع همه شکایات و اعتراضات می‏تواند راه برون رفت مناسبی از وضع موجود باشد.

امید است، حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای کروبی و جناب آقای مهندس موسوی نیز با مشارکت و معرفی نماینده خود به هیات ویژه در جهت رفع ابهامات و شبهات انتخابات و ایفای حقوق ملت، فرصت بوجود آمده را مغتنم شمارند، چرا که پیگیری فردی هرچند که ممکن است برای احقاق حقوق فردی موثر باشد اما نمی‏تواند جامعیت لازم جهت ایفای حقوق همه ملت را در بر داشته باشد و به همین دلیل بود که اینجانب از پیگیری شکایات قبلی صرف نظر کرده بودم.

و من الله توفیق
محسن رضایی

خبر از : تابناک
توضیح: تاکیدات از ما است

تحلیلات ما :
1.  آقای رضایی تلویحا اشاره دارد که شورای نگهبان حالا که پیشنهاد ما را پذیرفته ای بیا و آرای ما را هم همان گونه که ما پیشنهاد می دهیم بپذیر!

2. ساعت 21 برای برادر محسن دیرهنگام است و ایشان در این ساعت بعد از طی کردن پروسه ی "جیش بوس لالا" در خواب نازی به سر می برند.

3. پیگیری فردی فقط به درد فرد می خورد نه جامعه . یعنی تیم ورک(team work) هم در این جا کاربرد دارد. یا به عبارت بهتر برادر محسن با صدا زدن دار و دسته ی حاج آقا کمک طلبیده و جهت ایفای حقوق همه ی ملت ترجیح داده 3 نفری روی سر شورای نگهبان خراب بشود بلکه یه چیزی هم گیر حاج آقا بیاد!

4. و در انتها ما از برادر محسن یاد می گیریم اگر تنها بودیم انصراف می دهیم و می گوییم برای حفظ مصالح نظام رفتم کنار ولی اگر بر و بچز حاج آقا اینا بغل دستمون بودن مثل شیر ( بلکه هم یه چیزی گنده تر!) برای ایفای حقوق ملت می ایستیم.

نتیجه ی اخلاقی: تیم ورک رو بچسب!
 






تحت تعقیب

WANTED






گزارش تخلف
بعدی